ترانه : مسافر دریا

این ترانه تقدیم به عزیز از دست رفته سلمان حیدر پور

زمانی این ترانه را برای دل خود سرودم اما اینک پس از اتفاقی که افتاد با کمی دست بردن در این ترانه ان را برای این عزیز اماده کردم تا به مناسبت اولین سالگرد وفاتش به شما تقدیم کنم

سلمان عزیز در هنگام شنا در دریا غرق شد که پس از نجات در حالت نیمه جان به بیمارستان برده شد . اما پس از تحمل سه ماه کما و اب شدن زره زره در پیش چشمانمان رخت از این دیار بست

روحش شاد یادش گرامی
Image Hosted by ImageShack.us

مسافر در یا شدی

منم در انتظارت

اسیر برج سنگی

ثانیه هام به ساله


تنها در انتظارت

اینجا همیشه هستم

تا وقتی که بیای تو

تو ساحل من نشستم


می دم نشون عکس تو

به مرغهای دریایی

تا خبرت بگیرم

سلامت توی راهی


گل شب بوت تو حیاط

بی تو بوئی نداره

ساز رقصش واسه من

دیگه شوری نداره


جای خالیت تو خونه

خیلی سخته زمونه

وقتی هر لحظه نگاهت

باشه به در خونه


شوخی بسه تو بیا

دیگه طاغت ندارم

از این ساحل نمی رم

تا تو برگردی پیشم


دریا در یا کجاست دلدارم

دریا دریا چی شدش یارم

پس کی می اد عزیز غم خوارم

ببین خدا دله پر زار م


گفتش می رم زودی من می ام

سالی شدش هنوز من تنهام

تنها تنهام یه دنیا غم باهم

پس کی می اد یار باوفام

ترانه :غروب

وقت غروب خورشید

تو دلمون یه پائیز

می شه همیشه برپا

 

وقتی که غم تو دلها

می اره اشک تو چشمها

می شونه توی ساحل

دلهای خستمونو

 

مرور می شه خاطره ها

شادی و اشک بی صدا

 

فصل خزونمون شده

دستی به یاری نمی اد

از حرفهامون حقیقتی

جز این جدائی نمی اد

 

اشکی که بی تو حسرته

یادم می اره غربتو

حالا دمادم می بره

پای غروب روزها

 

غروبی که با خاطرات

تجدید دیدارمونه

دلهای شکستمونو

هنوز در یاد مونه

 

تو ساحل سنگی حالا

می خونیمو داد می زنیم

تو این غروب اسمون

خدا رو فریاد می زنیم

 

جزاین خدای اسمون

کی می دونه از حالمون

می باره از تو چشمهامون

برگهای فصل این خزون

 

ترانه : زیبا

امشب اگر دادم دهی

فریاد بی دادت شوم

امشب اگر یادم دهی

فریاد رس بی نامت شوم

 

در اینه ات چون من

رنگ رخت بینم

زیبا چو زیبائی

من در خورت بینم

 

با من تو ننشین با من

رسوا شود این من

در حجله عشق است

گر این شود این من